زنده باد شهرداری - برای شب‌های ناامیدی در تهران پناهی هست

هوا که سرد می‌شود، دل آدم‌ها هم یخ می‌زند و آن وقت مثل قصه‌های کودکان آدم‌ها می‌مانند با قلب‌های یخی... چند سال از آن روزها گذشت که بعضی کارتن‌خواب‌ها در تهران زیر نگاه‌های یخ‌زده عابران خود را در میان کارتن‌ها مچاله می‌کردند و چند ساعت بعد به خواب سردی فرو می‌رفتند. حالا حال و هوای آنها که مانده‌اند فرق کرده است. گرمخانه بهمن زمستان‌ها حال و هوای دیگری دارد.

 

 

اینجا هیچ‌کس پشت در نمی‌ماند. هر وقت که بیایید در باز است و این سرماست که پشت درمی‌ماند. اینجا همه دردآشنا هستند. میانشان آدم‌های در راه مانده، پیرمردهای بی‌کس مانده و جوان‌هایی پیدا می‌شوند که روزگاری اعتیاد نمی‌گذاشت بفهمند در لب جوی آب یا گوشه پارک در حال یخ‌زدن و مردن هستند، اما باز شدن پایشان به گرمخانه معانی زیادی به زندگیشان داد، آن طور که امروز از بیکاری می‌گویند و می‌خواهند مسئولان کشور به گرمخانه‌ها بیایند.

گرمخانه بهمن در جنوب تهران در این شب‌های سرد سال میزبان بالغ بر 240 مردی است که داستان‌های زندگی شان قصه‌ای تلخ از درماندگی، غربت و بی‌جایی است؛ مکانی است که در آن امید پشت در نمی‌ماند. آنجا هیچ‌کس سؤال نمی‌کند که تو که هستی یا چرا آمده‌ای اینجا. مددکاری هست که باب گفت‌وگو را باز کند و با شنیدن نوای غم‌انگیز زندگی آدم‌ها فرصتی به آنها دهد تا خالی از غمبادها شوند. چهار حمام هست تا بوی کارهای سخت روزانه‌شان مشام را نیازارد و شش سرویس بهداشتی ساخته شده تا آنها از امکانات اولیه محروم نباشند. چای گرم دوای درد بسیاری از شب‌مانده‌های زمستانه که حالا میهمانان گرمخانه‌ها هستند، می‌شود و مسئولان گرمخانه زمینه را فراهم کرده‌اند تا این افراد شب‌ها با غذای گرم سر بر بالشت بگذارند. مربا، پنیر، تخم مرغ آب پز، عدس‌پلو، لوبیاپلو، سوپ و پوره سیب‌زمینی بخشی از غذاهایی است که در گرمخانه به مددجوها داده می‌شود، البته امکانات تنها محدود به غذا نمی‌شود. 128 تخت با پتو امکان خواب راحت را به عده‌ای می‌دهد و بقیه نیز با رختخواب بر فرش کف سالن می‌خوابند.

شهرداری دست تنهاست

اصغر عباس‌نژاد مددکار شیفت درباره شرایط می‌گوید: من سال‌هاست در بهزیستی کار می‌کنم و اگر شهرداری وارد عرصه کارتن‌خواب‌ها نمی‌شد، بعید می‌دانم این کار با این هزینه و امکانات در بهزیستی به جایی می‌رسید.

به گفته مددکار مددسرای بهمن این روزها بیشتر آنها که در گرمخانه هستند با مشکل بیکاری مواجهند؛ مشکلی که گره‌اش به دست مسئولان حوزه وزارت کار و سایر دستگاه‌ها حل می‌شود اما مسئولان کشور به این گرمخانه‌ها سر نمی‌زنند. این در حالی است که بعضی از این آدم‌ها به دلیل پیدا نکردن کار چهار سال است شب‌ها به گرمخانه می‌آیند. عباس‌نژاد می‌گوید: شهرداری تلاش زیادی را برای بازگرداندن این افراد به جامعه و زندگی عادی انجام داده است اما وقتی یک معتاد چند ماه است پاک است، نیاز به بازگشت و وصل شدن به جامعه دارد، نه اینکه در گوشه خوابگاه از این حرص بخورد که کاری برای او و آدم‌های شبیه او نیست.

وی می‌افزاید: در یک سال 6هزار و250 مورد ویزیت پزشک در گرمخانه بهمن صورت گرفته است و حتی موردی بوده که سازمان رفاه شهرداری 20میلیون تومان هزینه کرده تا پا و کمر یک بیمار عمل شود. به گزارش «شهرنوشت» مشکل کنونی گرمخانه‌های شهرداری تهران سیکل باطلی است که در آن صورت می‌گیرد. چند میلیون تومان هزینه می‌شود تا یک نفر از کارتن‌خوابی و اعتیاد به یک فرد عادی جامعه تبدیل شود اما به محض ورود به جامعه به دلیل نبودن ارگان‌های حمایتی و نداشتن شغل، دوباره به همان اوضاع قبلی برمی‌گردد و در این میان هر چه تلاش شده به دلیل تنها ماندن شهرداری برای ساماندهی کارتن‌خواب‌ها بی‌ثمر می‌ماند. کمک‌ها به همین جا ختم نمی‌شود. در گرمخانه حتی برای در راه ماندگان لباس هم تهیه می‌شود و علاوه بر تأمین نیازهایی مثل صابون و شامپو و وسایل بهداشتی برای آنها که به بیماری هایی مثل گال مبتلا شده‌اند، شامپوی مخصوص داده می‌شود.

کارتن خواب‌ها بی‌شخصیت نیستند

« به شهردار بگید دستش درد نکنه که گرمخونه ساخت» این اصرار یک بیمار خاص است. خودش می‌گوید، قبلاً می‌گفتن سرطان حالا میگن هپاتیت و ایدز اما دست بچه‌های اسلامشهر درد نکنه. خدا به این آقای جان بزرگی مددکارمان برکت بده، خوشی بده. آنقدر کمکم کردند که حالا تو سن 62 سالگی دوباره به زندگی برگشتم. چشمانش پر از اشک می‌شود و ادامه می‌دهد: تورو به خدا از آقای افشار مدیر اینجا بنویسید. همیشه با ماست بیچاره زندگیشو گذاشته پای ما. بعد هم اشک در چشمانش جمع می‌شود. می‌خواهد در روزنامه‌ها بنویسیم کارتن‌خواب‌ها بی‌شخصیت نیستند، فقط جایی برای زندگی ندارند.

کارتن‌خواب بی‌شناسنامه، یعنی یک آدم مرده

کارت ملی‌اش را نشان می‌دهد. می‌گوید: «در کمرم یک کیست مویی هست. با کارت ملی هر جا رجوع می‌کنم با آنکه بیمه خویش‌فرما هستم اما چون شناسنامه ندارم کسی برای یک عمل جراحی به دادم نمی‌رسد» . بغضش را فرو می‌دهد و اضافه می‌کند: «تا می‌گویم در گرمخانه زندگی می‌کنم انگار ویروس یا مریضی خطرناکی دارم. همه از من فرار می‌کنند. یک کارتن‌خواب یعنی یک آدم مرده». چند نفر دیگر هم به درد او دچارند. مشکل شان بی‌شناسنامه بودن است اما با وجود مراجعه به ارگان‌ها از آنجا که ضامن معتبر یا کارمند رسمی سراغ ندارند از گرفتن برگه رسمی هویت محرومند.

علی اسماعیل‌‌زاده، مدیر روابط عمومی سازمان رفاه از عدم‌همکاری سازمان‌های مربوطه در تأمین مدارک شناسایی برای مددجویان گرمخانه می‌گوید و اینکه برخی از این افراد به دلیل نداشتن مدارک شناسایی از امکانات فوری درمان هم محروم مانده‌اند. اسماعیل‌زاده راه برون‌رفت از این مشکلات را حضور مسئولان فقط برای یک شب در گرمخانه‌ها می‌داند. مدیر روابط عمومی سازمان رفاه می‌گوید: اگر کار باشد بسیاری از این آدم‌ها فرصت زندگی کردن دوباره در جامعه را خواهند داشت اما مسئله این است که سازمان‌ها حتی از انجام وظایف شان در برابر این بخش از جامعه سرباز می‌زنند و در نتیجه بسیاری از این افراد به میهمان دائمی خوابگاه‌های گرمخانه تبدیل شده‌اند.

لطفاً به نامه من رسیدگی کنید

با متانت می‌گوید: لطفاً به نامه من رسیدگی کنید. چهار لای کاغذ که باز شد خبر از مردی داشت که بعد از 17 سال کار کردن در ارتش خود را بازخرید کرده و حالا دربه‌در و آواره است. در نامه‌اش نوشته چند بسته ژیلت و باتری برایش بخریم و مقدار کمی پول تا دوباره سر کار برود. حتی از نگاه کردن به چشم‌های مشتاقش خجالت‌زده می‌شویم. نامه را مسئول روابط عمومی سازمان رفاه گرفت و گفت این کار را انجام می‌دهیم.

درد بسیاری از آدم‌های گرمخانه درد بیکاری است. درد بی‌پولی است. سن خیلی از آنها بالاست. دنبال کار که می‌روند می‌گویند به جماعت سن بالا کار نمی‌دهند. عده‌ای شناسنامه ندارند. خیلی‌ها حامی ندارند. برخی هم شهرستانی‌اند. به هر شغلی در تهران تن داده‌اند بلکه چرخ زندگی را بچرخانند اما درد بی‌درمان فقر کمرشان را خم کرده و زیر فشار له شده‌اند. حالا امید خیلی‌ها به این گرمخانه است. گرمخانه بهمن، کتاب سیاهی است از خاطرات چرک، بدرنگ و گاهی دردناک از چهره‌هایی که روزگار صورتشان را زخمی، تنشان را رنجور کرده و در نهایت بی‌مهری آدم‌ها در هر نقطه و جایگاهی که هستند پناه آوردن به این چهاردیواری را بهتر از زندگی کردن در شهر برایشان کرده است. نه خبری از مسئولان وزارت کار است نه از سازمان فنی و حرفه‌ای و نه حتی خیری که بیاید در یک کارگاه دست این جماعت را بگیرد تا کار کنند و دوباره روی پای خودشان بایستند. شهرداری جایی را برای خواب و غذا تأمین کرده اما یک تنه نمی‌تواند کاری برای اینها کرد.

شب سال تحویل اینجا حال و هوای دیگری دارد

مجتبی افشار را همه در گرمخانه بهمن دعا می‌کنند. راهنمای تعدادی از معتادانی است که اکنون پاک هستند، مثل دیواری می‌ماند که تکیه‌گاه و پناه افراد ناتوان است. دوست ندارد حرف بزند اما با اصرار از بهترین شب گرمخانه بهمن می‌گوید: «شب سال تحویل و شب یلدا اینجا حال و هوای غریبی دارد. این شب‌ها همه در کنار خانواده هستند شادی در خانه موج می‌زند اما اینجا همه در حال و هوای خودشان هستند. فضا آنقدر دلگیر است که بعضی‌هایشان از این بی‌کسی لحظه تحویل سال نو گریه می‌کنند اما سال که تحویل می‌شود فضا فرق می‌کند. انگار امید برمی‌گردد. دور یک سفره سبزی‌پلو با ماهی می‌خوریم. می‌خندیم. تمام تلاشمان را می‌کنیم گرمخانه آن شب خانه و پناهی باشد مثل خانه خودشان.»

امیر یکی از افرادی است که اصرار دارد حرف‌هایش را بزند. چهار ساله اینجا هستم. اینجا آقای افشار مدیر گرمخانه به دادم رسید. معتاد شیشه بودم. حالا دو ماهه پاکم، راهنمایم همین مدیر گرمخانه است اما دارم دیوانه می‌شوم. زنم معلمه با دو تا دختره 15، 16 ساله اما من اینجا هستم. خودتان حساب کنید چهار سال پول صبحانه و ناهار و شام، آب و برق و گاز، چایی و لباسم از همین گرمخانه تأمین شده است. خانمم گفته اگر درست بشم رجوع می‌کنه. آقای افشار محکم منو چسبیده تا دوباره خطا نکنم اما با دست خالی چه کار می‌تواند انجام دهد؟ تو رو خدا خیلی از افشار تو گزارش بنویسید، نبود، نابود بودم. حالا درد من و بقیه اینجا بیکاریه. می‌فهمید: بی، کا، ری. انگار ما رو از زندگی خط زدن. انگار مردیم و جامونو دادن بقیه. بابا کارتن‌خواب شدیم، فلج که نیستیم. من خودم 15 سال نقاش بودم. حالا فقط یک شغل دوباره زندگیمو برمی‌گردونه. حال روحیمون پشت دیوار اینجا داغونه. ما داریم می‌پوسیم. تو را به خدا یکی رو بفرستید که واسه ماها کار درست کنه.»

فضای گرمخانه را با برنامه‌های فرهنگی تغییر می‌دهیم

حبیبی مسئول فرهنگی گرمخانه می‌گوید: این آدم‌ها به شادی احتیاج دارند و تلاش می‌کنیم در تمام مناسبت‌ها همچون ایام جشن انقلاب با اجرای برنامه‌های موسیقی زنده و سامانه نشاط، فضای گرمخانه تغییر کند. مسئول فرهنگی گرمخانه بهمن ادامه می‌دهد: در اکثر مناسبت‌ها برنامه داریم. از ایستگاه صلواتی و چای و خرما گرفته تا برنامه شب‌های احیا و سایر مناسبت‌های مذهبی. بچه‌ها را تنها نمی‌گذاریم تا حال و هوایشان بهتر شود. ‌ در گرمخانه‌ها هیچ وقت در را نمی‌بندند. همیشه برای از راه‌رسیده‌ها غذای گرم هست. حالا ساعت 9 شب است. در باز می‌شود. فردی که حالش بسیار بد است خود را به کف زمین می‌اندازد. چهره‌اش رنگ مرگ گرفته است اما پزشک گرمخانه در لحظه خود را می‌رساند. مورد اوردوز است. امدادرسانی آغاز می‌شود. او حالا جایش امن است... از گرمخانه بیرون می‌آییم اما همه حواس و قلبمان در میان درددل‌های آنهایی که اگر این فضا پناهشان نمی‌شد در این سرمای وحشتناک بهمن ماه92 بی‌شک تا صبح دوام نمی‌آوردند، در گرمخانه بهمن جا می‌ماند و در دل آرزو می‌کنیم ‌ای کاش دیگر ارگان‌ها و سازمان‌های مرتبط نیز گامی جهت بازگشت این افراد به دل جامعه و خانواده‌هایشان برمی‌داشتند.

مطالب فوق برگرفته از سایت خبری تحلیلی جوان آنلاین ، با کد خبر 635341، مورخ 4.12.1392 می باشد. آدرس سایت اخذ اطلاعات: http://javanonline.ir

 

نظر وبلاگ در خصوص مطالب فوق(وبلاگ قصد توهین یا هجمه بر هیچ فرد ، گروه و یا سازمانی را نداشته و حق سازمان بهزیستی و هر ذی نفع دیگری برای ارسال جوابیه و ارایه هرگونه توضیح مستند با در نظر گیری قوانین و رعایت اصول اخلاقی محفوظ است):

فقط دوست داریم بعضی ها، آره بعضی ها بخوانند و بدانند. بدانند و درست عمل کنند . عمر انسان زود می گذرد. خیلی خیلی زود. به هر طریقی عمل کردن شرط عقل نیست. به هر طریقی درآوردن و خرج کردن شرط عقل نیست . مسلما هر فرد متدینی قبول دارد که آخرتی در کار است و جوابگویی. دنیا خیلی خیلی زود می گذرد، احساس نمی کنید؟ خدایا ما از جوابگویی اعمال و نیاتمان در روز جزا، سخت بیمناکیم . خدایا لطف خود را شامل ما بفرما. یا علی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد